عزیزا کاسه چشمم سرایت میان هر دو چشمم جای پایت
ازآن ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت
دل شادازدل زارش خبرنیست سلامت روز بیمارش خبر نیست
نه تقصیر تواین رسم قدیمه که آزاد از گرفتارش خبر نیست
هرآنکس عاشق است ازجون نترسد عاشق از کنده و زندون نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ ازهی هی چوپان نترسد
غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای بخت بی بال و پرم کرد
بمو گفتی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد « بابا طاهر»
موضوع مطلب :