از زمانی که ناآدمیتهای آدم بر شاخسار جذاب و ساقههای فریبنده شجره ممنوعه نشست، از وقتی که آدم با گناه نخستینش اسباب هبوط و فرودش را در دنیا فراهم نمود وبا سکنایش بنیانگذار زندگی جدید و تازه در عالم سفلی شد ابلیس برای انتقال و عمل به سوگندش با فریفتن قابیل طعم تلخ عصیان و شرمندگی را در کام مصیبت زده آدم ریخت. هرچند وجودش از اندیشه آمدن و نیامدن نیاسوده بود، لیکن با عمل فرزندان خلف و ناخلفش با امتحانات و بلایای سخت و دشوار، بابی برای ستودن، ستایش، اسوه والگو شدن برای نسلهای بعدی خویش در شناسنامه هویت بشریت بنیان گذاشتند.
از اینجا بود که زشتیها و زیباییها شکلی اسطورهای به خود گرفتند تا اهریمنان را به ابلیس و قابلی و مجاهدان ایثارگر فرشته خود را به هابیل و شهادت فرا خوانند!
بیشک آدمی با فطرت میل اجتماعی که در نهاد دارد از همان لحظات آغازین که گروههای کوچک شکلهای قویتر و بزرگتری به خود گرفتند، زیستن و بودن در جمع و قرار گرفتن در جماعت سبب شد که حماسهها، جانفشانیها، ایثارگریهای شکیل و چالاکی، دهاکی و جسارت و جراتهای جمیل افراد برتر آن قبیله و اجتماع برای همه ستودنی، شنیدنی و غرورآفرین شود. چرا که آن مردان جسور و بیباک با آفرینش و خلق صحنههای زیبا و بدیع انساندوستانه تحسین و تعجب همه را برمیانگیختند، و این چنین میشد که به خاطر محبوبیت و جایگاه والا و بزرگشان هر کسی آرزوی چون آنان بودن و دلیری و مقام آنان را در ذهن میپرورانید.
بر اثر همین حماسهها و ازخودگذشتگیها و به خاطر آرامش و نجات دیگران و مقاومت در برابر متخاصمین کتاب قطور قهرمانان حماسهساز تاریخ ملتها شکل گرفت.
و این گونه آن قهرمانان راستین سرمشق و الگویی برای جوانان و دیگران شدند و در قبیلهها و طایفههای متفاوت به صورتهای متناوب و گوناگونی ظهور یافتند.
به عنوان نمونه در یونان باستان زنان به جهت زاییدن مردان نیرومند و قوی و پرورش مردان سلحشور شکستناپذیر از احترام خاصی برخوردار بودند، آنچنان که «لوکورگوس» معتقد بود که: «برای به دنیا آوردن مردان نیرومند و پرورش بیضعف و فتور آنان زنانی سختکوش و آبدیده لازم است» چرا که در این جوامع ابرانسانها و قهرمانانی که در جبهه جنگ برای دفاع از وطن و یا گسترش قلمرو از خود شجاعتی نشان میدادند صاحب مدال افتخار میشدند و در نزد دستگاههای حکومتی و قبیلهای چنان مورد احترام قرار میگرفتند که عزتشان برای هر انسانی به صورت آرزو و امل بسیار بزرگی شکل میگرفت و این چنین روح سلحشوری و جانبازی خود به خود رد پیکره جامعه جریان مییافت و شرکت در جنگ و کشته شدن در میادین سهمگین مبارزه افتخار و سعادت بزرگی برای دودمانها و خانواده محسوب میگردید.
نوشتهاند وقتی به یک یاز زنان یونان قدیم خبر رسید که پسرش از جبهه فرار کرده و در یکی از شهرهای بیگانه پناه گرفته است فوراً برای او نامهای بدین مضمون نوشت: پسرم شایعه نامطلوبی در مورد تو بر سر زبانها است، یاخلاف آن را ثابت کن، یا به زندگی خود پایان بده. زن دیگری که یکی از برادرانش از جنگ بازگشته بود پذیرایی میکرد. برادر گریهکنان گفت که برادر دیگرشان در جنگ کشته شده است. خواهر گفت: خجالت نمیکشی که او را در سفری بدین زیبایی همراهی نکردی؟!
یا اینکه نقل کردهاند که مرد جوانی در برابر مادرش شکوه میکرد و میگفت:
«با شمشیری بدین کوتاهی چگونه بر دشمن ضربه وارد کنم؟»
مادرش پاسخ داد: «خوب، گام دیگری به جلو بردار.»
نمونه دیگر آن ظهور شوالیههای اروپا است؛ اینان که گروهی از نجیبزادگان اروپایی قرون وسطی در هنگام جنگهای صلیبی بودند که دارای آداب و رسوم جوانمردانهای بودند. این عده در آن قرون، مظهر قهرمانی، نیکوکاری و شجاعت به شمار میرفتند، به فقرا و ضعفا و بیوهزنان و یتیمان در مقابل اقویا و ثروتمندان کمک میکردند و حافظ کلیسا و اولیای آن بودند. کشیشها و متصدیان صومعهها هم همواره آنان را تحت حمایت خود داشتهاند. شاخصه بارز اینان حضور داوطلبانه در پیکارها بود که با آن دلاورمردیهای موردنظر مردمان آن منطقه الگو و سمبل شجاعت و بیباکی به حساب میآمدهاند.
در هند «کشاتریاها» بودند که همزمان با ساسانیان در ایران به قدرت رسیدند. اینان نیز یک طبقه از حکمرانان و نظامیان حکومتی بودند که پادشان از این طیف انتخاب میگردید، این گروه در هندوستان علیه حکومتهای خارجی که بر کشورشان سلطه داشتند قیام میکردند و تحت عنوان جهاد مقدس عده بیشمناری را با خود توانستند همراهی کنند، به طوری که رشادت اینان نسل به نسل همچنان روایت میشد. همچنین بودا به عنوان انسانی نیروانایی منجی و مراد بشریت هماره پیشوایی برای هندوهای نیکوکار آیینپرست است.
در نظام ژاپن ساموراییها به وجود آمدند؛ سامورایی نامی بود که بر شهسواران نظام فئودالیته در ژاپن اطلاق میشد. این طبقه که از اشراف به شمار میرفتند در جنگهای داخلی قرن دوازدهم میلادی پایهگذار قیام مردمی علیه نظام حاکم بر ژاپن بودند و مردمان آنها را به خاطر مقابله با ظلم حاکمان و مبارزه خستگیناپذیرشان دوست میداشتند. در چین کنفوسیوس (تولد 551 ق، 479 ق) به عنوان یک مصلح و الگو و پیشوای اجتماعی به حمایت از مردمی که از جور امیران جنگطلب خونآشام مورد ظلم و ستم واقع میشدند برخاست. پیروان و مریدانش راه و روشش را انتشار دادند و از او یک الگو و یک قدیس تاریخی ماندگار ساختند. این گونه است که آن قهرمانان محبوب، اطاعت و اعتقاد راسخ و پابرجای مردم را نسبت به خویشتن برانگیختند.
به نظر میرسد که نیاز به این قهرمانان جزء لاینفکی از زندگی انسانی شده است، چرا که ستودن آیین سلحشوران و پهلوانان و از خودگذشتگان و جنگاوران نیکنام دلیر در همه مذاهب و سنن دنیا پذیرفته و ستودنی از آن یاد شده است.
«آدلو» یکی از روانشناسان تربیتی غرب بیان میکند:
«از بزرگترین مایههای تربیتی روح بشر که انسانها را از مرحله پست به مراحل متعالی در راه فضایل بزرگ انسانی کشانده اعتقاد داشتن به انسانهای برجسته (ابرمردها) بوده است.»
شیللر و هگل با آن همه انتقاداتی که به اعتقاد داشتن و پیروی از نظام قهرمانان دارند در جاهای بسیاری از سخنان خویش قهرمانان را میستایند و این برخلاف آن معتقدات است که میگویند: «ستایش قهرمانان و الگو قرار دادن آنان در تاریخ جستجوی همیشه انسان برای یافتن و ستایش و پرستش قهرمانان در فرهنگها و مذاهب، ناشی از احساس ضعف و حقارت انسان است.» بدین ترتیب ستودن قهرمانان ایثارگر و جانفشان، خواسته همه دلها و همه اندیشهها و همه ملتها است که با سرمشق قرار دادن آنها راههای تحت پیروزی و رسیدن به اهداف والای خود را هموار مینمایند.
امروزه در بسیاری از کشورهای مترقی و پیشرفته دنیا سعی بر آن شده است که برای حفظ روحیه حماسهای و متحرک نمودن جامعه خود به سمت و سوی اهداف دلیران و رزمندههایی که در جبهههای نبرد جانشان را به خاطر میهن از دست دادهاند با ساختن مجسمههای یادبود، برپا نمودن یادوارههای متعدد و ایجاد و گسترش موزههای جنگی، آن اهداف و دستاوردها را به نسلهای بعدی خویش انتقال دهند، چرا که آنان به خوبی دریافتهاند که اگر چنین نکنند پس از اندک زمانی دستاوردهایی که برایش خون ریختهاند دستخوش تغییرات بسیار و فراموشی خواهد شد.
موضوع مطلب :