آسیبشناسى دین در سیره علوى
فاضل حسامی
آسیب شناسی دینداری
مقدمه
دین به عنوان یک واقعیت، موضوع تحقیقهاى گوناگون در هر یک از رشتههاى مختلف علوم مىباشد.تلاشهاى علمى متکلمان، فیلسوفان، مورخان درباره دین و قلمرو آن، بیانگر این ادعاست.نوشتار حاضر با رویکرد جامعهشناختى، تلاشى اندک در راستاى پاسخ به این سؤال است که «از منظر على علیه السلام چه عوامل و متغیرهایى موجب آسیبدیدگى دین مىشود؟» لازم است مقدمتا، دو مفهوم «دین» و «آسیب» هاى آن تعریف شوند:
دین ابعاد گوناگون و متعددى را شامل مىشود که به طور خلاصه عبارتند از:
الف.نفسالامرى: دین به عنوان یک واقعیت دربرگیرنده بخشى از «علم الهى» است و به همین جهت ازلى و ابدى است و هیچگونه تغییر و تحول و یا تناقضى در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آنکه با آسیب رو به رو گردد. (1)
ب.مستند: از آنجا که خالق یکتا خواهان سعادت و کمال بشر است و «دین نفس الامرى» متضمن آن است و بشر از راههاى عادى نمىتوانسته بدان دستیابد، خداوند انبیا و اولیا و متون مقدس آسمانى را فرستاد تا پل ارتباطى بین خدا و بندگان بوده و زمینه تعالى و کمال انسان را فراهم کند.براى آن که تفاسیر متعدد و قرائتهاى متناقض با دین در آن راه نیابد، معیارهاى خاصى را براى تفسیر دین معرفى نموده تا مفسرین و فقیهان براساس آن معیارها، دین را براى مؤمنان معرفى کنند; چه درغیر این صورت، انسانها به فرامین و دستورهاى الهى دسترسى نخواهند داشت و در نتیجه، هر کسى به فراخور فهم خویش تفسیرى از خدا و معتقدات دینى ارائه خواهد نمود که با حقیقت دین ناسازگار مىافتد.
ج.عینى: لایه و سطح دیگرى که مىتوان در نظر گرفت، دین در باور مؤمنان است که التزامهاى ذهنى و عملى اعضاى جامعه دینى را شامل مىشود.چه بسا مواردى موجب گردد که شهروندان التزام خود را نسبتبه دین از دستبدهند; هر چند دین به معناى دوم آن، همچنان دست نخورده باقى بماند.
منظور از «آسیب» هاى دین، عوامل و متغیرهایى است که موجب مىشود دین مستند و یا عینى از اصول اولیه خود فاصله گرفته و در تفسیر و در تحقق آن، برخلاف آن حقیقت واحد گام برداشته شود.بنابراین، آسیبشناسى دین کشف عوامل و متغیرهایى است که موجب مىشود دین از محتواى موردنظر و یا روشهاى مقبول دستیابى به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بىراهه گردد.
بدیهى است که «دین نفسالامرى» نمىتواند آسیبپذیر باشد; زیرا هیچ تغییر و دگرگونى در آن راه ندارد.اما در سطوح دوم و سوم دین، آسیبدیدگى امکانپذیر است; زیرا ممکن است تفاسیرى مخالف با آن حقیقت اولیه ارائه گردد و با برخى زمینههاى نظرى، سیاسى و اجتماعى، راه را براى انحراف دین مهیا سازد و یا آنکه افراد جامعه به هنجارهاى دینى عمل نکنند.
ناهمنوایى با دین، گویاى عدم حاکمیت آن خواهد بود و این به معناى آسیب دین است; زیرا دین براى تنظیم رفتارهاى بشر آمده است.
نکته قابل توجه دیگر این است که هر چند مفهوم دین در ادبیات جامعهشناختى مفهومى عام و کلى است و شامل مجموعهاى از عقاید و مناسک دربرگیرنده امور «مقدس» و «غیر مقدس» و یا «دنیوى» و «معنوى» مىگردد، اما در این مقال و در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام منظور، دین اسلام با ویژگىهاى خاص خود است.چنانکه مىفرماید: «کسى که جز اسلام آیینى برگزیند زیانش مسلم، دستگیره ایمانش گسسته و سقوط او شدید خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت» . (2)
و نیز در خطبه 198 بیان مىدارند که این اسلام دین منتخب خدا مىباشد. (3)
اهمیت دیندارى
قوام، استحکام و انسجام اجتماعى در هر جامعهاى بسته به نظام فرهنگى و مجموعه عقاید و باورها، ارزشها و هنجارهاى آن جامعه است.بدون التزام و پاىبندى به آن مجموعه، نه تنها جوهره آن جامعه و تمایزش با دیگر جوامع و اجتماعات مشخص نمىشود، بلکه کنش اعضاى جامعه نیز دستخوش نابسامانى و در نهایت، کشمکش و نارضایتى و...مىگردد.از منظر اسلام، زندگى و حیات آدمى یک زنجیره طولانى به هم متصل است که بخشى از آن در دنیاى مادى قرار دارد و بخش دیگر متعلق به ماوراء ماده است.بنابراین، نظام فرهنگى اسلام عهدهدار بایدها و نبایدهاى مطابق با سراسر این حیات است.اگر دین در عرصه اجتماع حضور فعال داشته باشد، روابط فردى و اجتماعى به شکل کاملا هنجارى تجلى مىکند در غیر اینصورت، هیچگونه تضمینى براى پاسدارى از هنجارهاى دینى وجود ندارد در نتیجه، نظام کنش اعضا برهم خورده با اختلال و بحران مواجه مىگردد. (4)
تعریف اسلام
همانطور که گذشت، مقصود از دین در این مقال اسلام است.حال شایسته استبه تعریف اسلام از منظر مولى اشاره کنیم.حضرت در تعریف اسلام مى فرمایند: اسلام را چنان تفسیر مىکنم که هیچکس پیش از من آنرا چنین تفسیرى نکرده باشد، اسلام همان تسلیم است (تسلیم در برابر فرمان خدا) و تسلیم همان یقین است (چرا که تسلیم بدون ایمان و یقین ممکن نیست) و یقین همان تصدیق است (چرا که تا علم و تصدیق حاصل نشود، یقین حاصل نمىشود) و تصدیق همان اقرار است. (چرا که تصدیق در درون کافى نیستباید آن را افشا کرد) و اقرار همان احساس مسؤولیت است (چرا که بدون آن لفظى استبىمعنا) و احساس مسؤولیت همان عمل است (چرا که نتیجه احساس مسؤولیت عمل مىباشد) . (5)
تعریف آسیب
آسیب و انحراف و یا کجروى مفاهیمى مشابه و معادل هستند.مفهوم مشترکى که در این دو واژه مىتوان یافت عبارت است از: عدم التزام به آنچه که باید باشد. بنابراین، عدم التزام عملى به هنجارهاى مورد قبول جامعه، آسیب شناخته مىشود. همین بیان خود در برگیرنده دو قلمرو است.هنجارهاى مورد قبول جامعه خود شکل مطلوب و «باید» به خود مىگیرد.بنابراین، آسیبشناسى به معناى آن است که در عمل «بایدها» چه میزان رعایت نگردیده است.
تعریف آسیبشناسى دین
در هر حوزه و قلمرویى اگر بتوان وجهى «آرمانى» و «بایدى» به تصویر کشید، عدم دستیابى بدان و یا چالش بین «هست» و «باید» به نوعى آسیب شمرده مىشود.بر اساس همین الگو، دین به عنوان یک واقعیت عینى و مجموعهاى از ایدههاى نظرى و عملى است که مىبایست تمام عرصه حیات جمعى را پوشش دهد.اگر دین به هدف خود نرسد و نقش و کارکرد خود را به خوبى ایفا نکند، دچار آسیب شده است.
زمینههاى پیدایش آسیبزایى
الف - فتنه
اگر به هر دلیلى «دین» حاکمیتخود را از دست دهد، با آسیب روبهرو مىگردد.حال سؤال این است که چگونه مىشود «دین» حاکمیتخود را در جامعه از دستبدهد.حالات مختلف جوامع، تحت تاثیر عوامل و متغیرهاى مختلف اجتماعى است.از جمله این عوامل، دگرگونىهاى اجتماعى است که ممکن است عرصههاى مختلفى را شامل شود.گاه قلمرو فرهنگ و باورهاى جامعه را در برمىگیرد و گاه سایر عرصهها را.گاه رنگ و بوى اصلاحى و بازسازى دارد و گاه در جهت تخریب عمل مىکند.از جمله عوامل مخرب، فتنهها در جامعه است.منظور از «فتنه» همان دگرگونىهاى اجتماعى است که با سوگیرىهاى خاص خود همراه است. (6)
اصولا در فتنهها و دگرگونىهاى اجتماعى، نوعى اختلال و عدم ثبات سیاسى وجود دارد (7) و جامعه فتنهزده با آشوب و اضطراب و تشویش همراه مىشود.فتنهها اعتراضى استبه نظم موجود و طرحى دربراندازى و تغییر، که جامعه را با هرج و مرج و بحران روبهرو مىکند.در اینگونه بحرانها همه ساختهاى اجتماعى متاثر از شرایط محیطى و پیرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرایط بىهنجارى، ( Anomy) بر جامعه حاکم مىگردد.به همین دلیل است که امیرالمؤمنین علیه السلام در عرصههاى مختلف و دورههاى گوناگون هشدار مىدهند و کارکردهاى منفى فتنهها را متذکر مىگردند:
«او [پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله] را زمانى فرستاد که مردم در درون فتنهها قرار داشتند، رشتههاى مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راههاى اساسى براى شناختحق مختلف، و امور مردم پراکنده و متشتت، راه فرار از فتنهها باریک و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گمراهى و نابینایى همه را فراگرفته بود، خداى رحمان معصیت مىشد، و شیطان یارى مىگردید، ایمان بدون یاور مانده، ارکان آن فرو ریخته و نشانههایش دگرگون شده بود» . (8)
در این خطبه شرایط اجتماعى - فرهنگى جامعه عربستان به هنگام بعثت پیامبراکرم صلى الله علیه وآله تبیین شده است.گسستگى در حلقهها و بخشهاى مختلف دین و هرج و مرج در باورها و ایدهها به گونهاى است که دین ثبات و کارکرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را براى جامعه ایجاد و تداوم بخشد.گاه بحرانها و هرج و مرجهاى اجتماعى بر اثر برخى فعالیتهاى نهادها و یا سازمانهاى اجتماعى روى مىدهد و گاه برخى کنشهاى هدفمند در جامعه از ناحیه برخى کنشگران، اینگونه بحرانها را در جامعه ایجاد مىنماید و جریان انحرافى شکل مىگیرد.بنابراین، ممکن استخاستگاه بحرانها عملکرد برخى اشخاص باشد که در قالب جریانهاى سیاسى - اجتماعى و با وجود تشکلهاى رسمى به وجود آید و یا اینکه در قالب نظریهپردازى و بهطور غیر رسمى در جنبههاى تئوریک و علمى.
«دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوضترین مردمند: 1- کسى که خداوند او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگى و دور از حق و حقیقت و بدعتهاى خویش دلبسته و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام برمى دارد و براى افرادى که فریبش را بخورند فتنه است، وى از مسیر هدایت پیشینیان گمراه گشته..» . (9)
در چنین شرایطى است که جابهجایى در ابزارها و وسایل موردنیاز فهم و تفسیر دین و هنجارهاى دینى رخ مىنمایاند و به جاى مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهاى غیراصلى و نابجا بهکار گرفته مىشود.انتخاب و ورود به موضوعهاى موردنظر انتخابى و گزینشى، وسایل و ادوات و منابع تحقیق جهتدار و سوگیرى شده با روشهاى غیر متعارف، نتایجى به بار مىآورد که دیگر «دین» نیست، بلکه مجموعهاى از معارف و شناختهاى بشرى است; زیرا آن یافتهها چیزى است که مفسر خود گزینش کرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتایجبوده است و این نقطه شروع «فتنه» است.طبعا در چنین شرایطى، ذهنیتها به جاى حقایق و واقعیتها مىنشیند و تفاسیر معنا و محتوا و کارکرد خود را از دست مىدهد.و چون در این تفسیرها رگههایى از واقعیت نیز مشاهده مىشود که با ذهنیتها آمیخته شده، تفکیک آنها از هم کارى بس مشکل خواهد بود و نتایجش انحراف در طراحى هنجارهاى دینى و سپس کجروى مؤمنان و متدینان مىشود.
«همواره آغاز پیدایش فتنهها، پیروى از هوسهاى آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعى است; احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر اساس آن احکام و هوسها و برخلاف آیین حق بر جمعى دیگر حکومت مىکنند.اگر باطل از حق کاملا جدا مىگردید، بر آنان که پىجوى حقیقتند پوشیده نمىماند، و چنانچه حق از باطل خالص مىشد، زبان معاندان از آن قطع مىگردید، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مىگیرند و به هم مىآمیزند..» . (10)
شرایط اجتماعى پیدایش فتنه
در هر جامعهاى ابزارهایى براى پیشگیرى از انحراف پیشبینى شده و در صورت وقوع انحراف، اهرمهایى براى مقابله با انحراف در نظر گرفته مىشود و فتنهها جریانهاى اجتماعى انحرافى هستند و رشد و فراگیرى فتنهها، نیازمند پیدایش شرایط اجتماعى مساعد است تا بتواند فعالانه در جامعه حضور پیدا کند.از سوى دیگر، همه انسانها به طور طبیعى گرایش به آن دارند که تمایلات خود را به منصه ظهور برساند و از لذتها کام بگیرند.نکته اساسى و اصولى در اینجا نهفته است که کامجویى از لذتها و خوشىها هر چند طبیعى است، اما لذتها و خوشىها امورى هستند بیرون از خصوصیات فردى.این خصوصیت و ویژگى جوامع انسانى بهترین وسیله و مساعدترین شرایط براى پیدایش و رشد فتنهها را فراهم مىکند; چه آن که وقتى موانعى بر سر راه فعالیت نهادهاى مرتبط با این نیاز و ضرورت اجتماعى وجود داشته باشد، علىالاصول این خلا و نیاز توسط اشخاص و دستگاههاى دیگر و غیر مرتبط با آن نیاز تامین مىشود.و چون بعضا سود و پاداشهایى هم به دنبال خواهد داشت، رفته رفته فراگیر شده و در مقابل باورها و ارزشها و هنجارهاى واقعى، ایستاده و آنها را به انزوامىکشانند. (11)
از جمله موانع فعالیت نهادها، مىتوان ازحضور رهبران سنتى که به نحوى از اقتدار سنتى برخوردارند نام برد.آنها براساس سنتهاى پیشین خود که از جایگاه خاصى در نظام اجتماعى برخوردارند بهره جسته و سلسلهاى از باورهاى حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراکنده نموده و یا از سنتهاى جارى حمایت و پشتیبانى مىکنند تا بدینوسیله از احترام و پایگاه اجتماعى خود براى ادامه آن سنتها بهره ببرند.همین امر به نوبه خود باعث اقتدار بیشتر آنها شده و بدان رونق و استمرار مىبخشد.حضرت در همین زمینه مىفرمایند: «زنهار، زنهار از پیروى و طاعتبزرگترها و رؤسایتان برحذر باشید; همانها که به واسطه موقعیتخود تکبر مىفروشند، همانها که خویشتن را بالاتر از نسب خود مىشمارند و کارهاى نادرست را به خدا نسبت مىدهند و به انکار نعمتهاى خدا برخاستند تا با قضایش ستیز کنند و نعمتهایش را نادیده گیرند، آنها پى و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهاى تفاخر جاهلیتند» . (12)
کارکردهاى منفى فتنه
وقوع و پیدایش فتنهها کارکردهاى مختلفى دارد که مهمترین آنها، کمرنگ شدن باورها و عقاید است.تغییر و تحول و دگرگونى عمیق در بالاترین سطح نظام فرهنگى موجب کجروى در تنظیم روابط اجتماعى انسانها مىگردد. (13)
پس از آنکه اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونى شدید گردید، وحدت و انسجام درونى جامعه در سطح عقاید و باورها جاى خود را به تشتتباورها و ایدهها مىدهد و همین تفرقه در سطح ایدهها و آراء در لایههاى زیرین اثر کرده و ضمن مشروعیتبخشیدن به کجروىها، موجب نابسامانى اجتماعى مىشود.ارزشها و ضد ارزشها به هم مىآمیزد و هنجارها رنگ مىبازد، نهادها و سازمانها تضعیف مىگردد و در نتیجه کارکردهاى مثبتخود را از دست مىدهند.حضرت از جمله پیامدهاى فتنه را چنین بیان مىکنند: «سپس فتنهاى اضطراب آور و شکننده و نابود کننده، آغاز خواهد شد، قلبهائى پس از استوارى مىلغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مىگردند.افکار به هنگام هجوم این فتنه پراکنده و عقاید پس از آشکار شدنش مشتبه مىشوند.آن کسى که به مقابلهاش برخیزد، فتنه پشتش را مىشکند و کسى که در فرو نشاندن آن تلاش کند، فتنه وى را درهم مىکوبد..» . (14)
با توجه به همین کارکردهاى منفى عمیق است که على علیه السلام تلاش مىکند تا یکى از مهمترین فتنهها و رخدادهاى اجتماعى و سیاسى عصر خویش را تحلیل و تبیین کند تا از انحراف افراد جامعه خویش و آیندگان جلوگیرى شود.چه آنکه عمق بخشیدن به معتقدات و باورهاى اجتماعى توسط نهادهاى مختلف اجتماعى صورت مىگیرد که همگى به طور مستقیم و غیرمستقیم در آن دخالت دارند.عمدهترین نهادهاى درگیر در این امر، نهاد حکومت و سیاست ونهاد دین است.معتقدات و باورهاى حاکم برنهاد حکومت و نهاد دین به تمامى نهادها، سازمانها، گروهها و...رسوخ مىکند و جامعه همان رنگ و بو را به خود مىگیرد; چنانکه رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله به وضوع این نکته اساسى را بیان فرمودهاند: (15) از همین منظر و به همین دلیل است که حاکمیتبنىامیه فتنه معرفى مىگردد; (16) چه آنکه حاکمیتبنىامیه فقط بخشى از نهاد حکومت نیست، بلکه تمام نهاد حکومت و نهاد دین معرفى مىشود.آنان سیاستگزاران و مجریان حکومت و در عین حال عالمان و مفسران دین شناخته مىشدند که علاوه بر زعامت و رهبرى سیاسى، رهبرى دینى جامعه را بر عهده داشتند و درستبه همین دلیل، بر تمام بخشهاى جامعه تسلط و حاکمیتخود را برقرار ساخته بودند.
عوامل و کارگزاران جامعهپذیرى پیشبینى شده در نهاد دین همچون مساجد و منابر و خطبههاى نمازجمعه و کلیه اجتماعات رسمى مسلمین در اختیار بنىامیه است.از این رو، هم «امراء» و هم «علماء یا فقهاء» (17) یکجا جمعاند.پشتوانههاى اقتصادى رسمى و غیر رسمى موجود در نهاد اقتصاد در اختیار دستگاه بنىامیه بود و کلیه امکانات موجود در راستاى تحکیم حاکمیتبنىامیه، که همانا تضعیف آموزههاى دینى و سنت معصومین علیهم السلام و دین راستین بود، به کار گرفته مىشد. بنابراین، کلیه شرایط و زمینههاى لازم براى انحراف وجود داشت.به همین دلیل نیز على علیه السلام ازخطر فتنه بنىامیه خبر مىدهد و تلاش مىکند روشنگرىهاى لازم را بنماید.مهمترین انحراف در حکومتبنىامیه پیدایش این رخداد است که نهاد «دین» ابزار و وسیله حاکمیتبخشیدن به حکومتشده و در واقع نهاد دین جایگاه اصلى خود را از دست داده است.به جاى آنکه دین «بایدها» و «نبایدها» را براى حکومت و سیاست و زمامداران حکومتى معین و طراحى کند، حاکمان بنىامیه با دستکارى در آموزههاى دینى و بیان تفسیرهاى متعارض با دین آن را ابزار دستخویش قرار دادند.بنابراین، هر گاه حاکمیتبه دنبال تطبیق خود با دین باشد در مسیر دیندارى حرکت مىکند و آنگاه که دین ابزار قدرت مداران شد، موجب آسیبزدگى مىگردد.
موضوع مطلب :