جـــان عـــآلم بر لب آمــــد ای خــــــدا....
ولـــی مهـــــــــدی نیامد.....
چشـــــم دنیــــــآ پــر ز خــــــون شــــد....
ولـــی مهــــــــدی نیـــــامــــد.....
********************************
چه جمعه ای... چه غروب غریب ودلگیری...
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهی!
کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟
به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد
بیا پیاده شو از این قطار تأخیری...
چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازیر...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبیه دیوانگان زنجیری...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمی میری...
موضوع مطلب :