سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قاصدک پر طلایی(حمیدرضا قدرتی)
09132147634***09190424302****09136931595
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
.


مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.” اما باید اینگونه باشد، ” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ” هیچکس کامل نیست********دنیا هم به آدمهای خوش بین نیاز دارد هم به آدمهای بد بین چون افراد خوش بین هواپیما میسازند،افراد بدبین چتر نجات!
آرشیو وبلاگ

مناجات و احساس خوشبختی

محمد غلامپور

«شاید امروز یکی از سخت‏ترین روزهای زندگی‏ام بود ؛ آخه صبح اوّل وقت، مشاجره‏ای بین من و همسرم صورت گرفت که البته به دعوا منجر شد و آخر سر هم، ایشان قهر کرد و به خانه پدرش رفت. دو سه ساعتی از این قضیه نگذشته بود که مطّلع شدم دو تا از چکهایم برگشت خورده ؛ به همین دلیل، رفتم تا ...به هر صورت که شده، پولی گیر بیاورم و آنها را پاس کنم، چون آبرو و اعتبارم داشت از بین می‏رفت.

ظهر به خانه برگشتم تا نهاری بخورم و کمی استراحت کنم. مشغول نهار خوردن بودم که تلفن زنگ زد. مادرم بود. در این فکر بودم که به مادرم بگویم اگر کمی پول دارد به حسابم واریز کند تا بتوانم چکهایم را پاس کنم که ناگهان مادرم زد زیر گریه و گفت که برادرم در بین راه مشهد ـ تهران تصادف کرده و حالش خیلی وخیم است و الآن هم در «بخش آی سی یو» است و برای معالجه‏اش به پول نیاز دارد.

بعداز ظهر که به محل کارم رفتم، مشکلم را با چند نفر از همکاران صمیمی‏ام در میان گذاشتم تا شاید بتوانند کمکم کنند. آنها هم بسیار ناراحت شدند و مرا دلداری دادند ؛ اما متأسّفانه از جهت مالی در موقعیتی نبودند که بتوانند مرا کمک کنند. به نزد مدیر شرکت رفتم. او هم ابراز همدردی کرد و بهانه‏ای آورد که: متأسّفانه الآن حسابم خالی است و پولی در دست ندارم.

شب با ناراحتی به خانه برگشتم. همین‏که وارد خانه شدم تمام غمهای عالم بر دلم نشست. گفتم: خدایا! امروز دیگر چه روزی بود. همسرم مرا تنها گذاشت و رفت، چکهایم را هم برگشت زدند، برادرم در بیمارستان، در حالت کُما به سر می‏برد و برای معالجه‏اش نیاز به پول دارم. خلاصه، تمام مشکلات، دست به دست هم دادند تا یک دفعه مرا از پا بیندازند. به هر دری که زدم به رویم بسته شد.

به سراغ کامپیوترم رفتم و به ور رفتن آن مشغول شدم تا شاید کمی از این ناراحتیها را فراموش کنم ؛ اما فایده‏ای نداشت. در همین فکر بودم که: «خوب بالاخره فردا چه کنم، نمی‏توانم با دست خالی پیش برادرم بروم، به مادرم چه جوابی بدهم»، به سراغ ضبط صوت رفتم و کلید ضبط را فشار دادم. تصنیفی از محمّد اصفهانی بود. نشستم تا گوش کنم شاید کمی به من آرامش دهد.

چند دقیقه‏ای گذشت. حوصله‏ام سر رفت. دیدم حال گوش دادن به نوار هم ندارم. ضبط را خاموش کردم و به طرف اتاق خواب رفتم. با تمام ناراحتیهایی که داشتم، به رختخواب رفتم تا بخوابم ؛ اما هرچه سعی کردم، خوابم نبرد که نبرد. آن‏قدر از این پهلو به آن پهلو چرخیدم که دیگر کلافه شده بودم. آمده بودم بخوابم تا از این ناراحتی فرار کنم ؛ اما بی‏خوابی هم به آنها اضافه شد.

به ساعت نگاه کردم. از نیمه شب گذشته بود. از رختخواب بلند شدم. لباسهایم را پوشیدم و از خانه بیرون زدم. نمی‏دانم چند دقیقه یا چند ساعت طول کشید ؛ ولی بی‏هدف، توی کوچه پس کوچه‏ها پرسه می‏زدم.

یک لحظه صدای دلنشینی به گوشم رسید و مرا به خود آورد. چقدر زیبا زمزمه می‏کرد: مَولایَ یا مَولای! أنتَ المَولی و أنَا الْعَبْد، و هَلْ یَرْحَمُ العَبْدَ إلاّ الْمَوْلی؟(1)

این صدا آن‏قدر مرا منقلب کرد و در آن تاریکی شب، روی من اثر گذاشت که بی‏اختیار، بغضم ترکید و اشکهایم جاری شد. سرم را به دیوار کوچه تکیه دادم و...

چند دقیقه‏ای بر همین منوال گذشت و دانه‏های اشک بر گونه‏هایم جاری می‏شد. احساس کردم کُلّی سبک شده‏ام. سرم را که بالا گرفتم، نگاهم به گنبد طلاییِ غرق در نورِ علی بن موسی الرضا(ع) افتاد. با خود گفتم: من کجا و اینجا کجا؟!

اصلاً نمی‏دانم از کوچه پس کوچه‏ها چطور گذشته بودم که از مقابل حرم امام رضا(ع) سر درآورده بودم.

آن مناجات زیبا، آن قدر دلنشین بود که مرا از خود، بی‏خود کرده بود و تمامی غم و غصه‏ها را از دلم برداشته بود. دیگر غم و غصه‏ای نداشتم و تمام ناراحتیهایم را فراموش کرده بودم. در عالم دیگری سیر می‏کردم. دیگر آن سعید شکست خورده و مأیوسِ چند ساعت قبل نبودم. در دلم روزنه‏ای به امید، باز شده بود که این مشکلات، با توکّل و استمداد از خدا قابل حل است و من بی‏خودی این همه خود را عذاب و رنج داده بودم.

به راستی، این احساس پر از اطمینان و این آرامش از کجا در من ایجاد شده بود؟».

سرشت مشترک

انسان، موجودی است که همیشه به دنبال خوشبختی است و دوست دارد در هر زمان و مکانی، بانشاط و شاد باشد. هیچ‏گاه از اضطراب و نگرانیِ خاطر، خوشش نمی‏آید و زمانی احساس سعادتمندی می‏کند که آرامش خاطر و اطمینان قلب داشته باشد.

امّا چه کند که روح آدمی چنین نیست ؛ گاه با نشاط می‏شود و گاه رنجور، گاه در سلامتی به سر می‏برد و گاه در بیماری، گاه صعود می‏کند و گاه افول . او در این زمینه‏ها همانند جسم است و نیاز به پیشگیری قبل از ابتلا دارد. برای اینکه آرامش خاطر داشته باشد و رنجور و بیمار نگردد، باید تکیه‏گاهی داشته باشد. البته نه هر تکیه‏گاهی ؛ تکیه‏گاهی مورد اطمینان و از هر جهت نیز کامل.

عده‏ای «دوست» را به عنوان تکیه‏گاه، انتخاب می‏کنند و در این گمان‏اند که برقرار کردن یک ارتباط صمیمانه با دوست، به آنها آرامش می‏دهد. بعضی با داشتن یک «همسرِ» با محبت می‏پندارند که به تکیه‏گاه خوبی تکیه کرده‏اند. عده‏ای دیگر هم تمام تکیه خود را بر جیبی پر از «پول»، ماشینی با مدلِ بالا و... قرار می‏دهند و گمان می‏کنند جمع کردن مال و منال دنیا و در خانه‏ای زیبا و بزرگْ زندگی کردن و... به آنها آرامش می‏دهد. بعضی دیگر به «علم» خود می‏بالند و فکر می‏کنند که علم به تنهایی می‏تواند آنها را هدایت کرده، به مقصود برساند. بعضی هم به «هوش» و «ذکاوت» و «اراده قویِ» خود تکیه می‏کنند، با این گمان که با داشتن این خصوصیات، همه چیز دارند.

البته ناگفته نماند که دوست خوب داشتن و ارتباط صمیمانه با آنها برقرار کردن، بسیار خوب است و در بسیاری از مشکلات، یار و یاور انسان است. همچنین داشتن همسری با محبت، بسیاری از غم و غصه‏ها را از دوش انسان برمی‏دارد. دارایی نیز در موارد بسیاری به کمک انسان می‏آید. همچنین علم در هدایت و راهنمایی انسان در جهت انتخاب راه صحیح در دوراهیهای زندگی بسیار مفید است. هوش و ذکاوت و اراده قوی در تحمّل کردن و حل کردن بسیاری از سختیهای زندگی نقش مهثری دارند ؛ اما هیچ یک از این موارد یاد شده و امثال آنها نمی‏توانند تکیه‏گاهی از هر جهت، کامل و بدون عیب و نقص و مورد اطمینان باشند.

در بعضی مواقعِ بحرانی نه دوست می‏تواند به انسان آرامش دهد، نه همسر، نه مادیات، نه علم، و نه... . در این چنین مواقع بحرانی است که انسان به تکیه‏گاه کاملی نیاز پیدا می‏کند تا به او آرامش دهد و جز خداوند مهربان، کسی دیگر نمی‏تواند در این جایگاه قرار گیرد ؛ همو که در تمامی مراحل و مشکلاتی که برای انسان به وجود می‏آید، آرامش خاطر می‏بخشد و وی را از سرگردانی و پریشانی نجات می‏دهد.

خداوندی که در هر کجا و در هر حالی می‏توان با او صحبت کرد، خداوندی که رازدارترین رازداران است و عیب هیچ کس را بر دیگری ظاهر نمی‏کند، بلکه عیوب انسان را از دیگران می‏پوشاند. خداوندی که حتی یاد او داروی درد تمام دردمندان است. با یاد اوست که تمامی دلهای ناآرام و پریشان، آرام می‏گیرند و با یاد اوست که انسان، اطمینان قلب پیدا می‏کند. حضرت علی(ع) می‏فرماید:

«هرگاه او را بخوانی ندایت را می‏شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می‏داند. پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی ؛ غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات، تو را یاری رساند».(2)

راههای اُنس با خدا

برای رسیدن به خدا و کسب احساس آرامش، راههای بسیاری وجود دارند که فقط به چند مورد از آنها اشاره می‏شود:

1 . عبادتهای رسمی (نماز، روزه، حج، و...): یکی از ثمرات اصلی عبادات، اُنس با خداست. البته باید به یک شرط اصلی توجه داشت که آن هم توجه قلبی و احساس حضور و دوستی متقابل است. به عنوان نمونه، نمازی انسان را به خدا می‏رساند و به او آرامش می‏دهد که با حضور قلب و باتوجه باشد ؛ یعنی اینکه بداند در هنگام نماز می‏خواهد با چه کسی صحبت کند و در برابر چه کسی ایستاده و به رکوع می‏رود یا سر به سجده می‏گذارد. این چنین نمازی است که انسان را سبک می‏کند و از گناه و پلیدی دور می‏سازد (خود خداوند می‏فرماید: نماز، حقیقتا انسان را از زشتی و پلیدی دور نگه می‏دارد»)(3) و بعد به خدا نزدیک می‏شود تا جایی که خداوند به او آرامش می‏دهد و غباری را که بر قلب او نِشسته و مانع از احساس آرامش است، می‏شوید:

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی به اصحاب خویش چنین می‏فرماید: «اگر بر در خانه شما نهری جاری باشد و هر روز، پنج‏بار خودتان را در آن بشویید، آیا در جسم شما چرکی خواهد ماند؟ اصحاب جواب دادند: خیر! بعد، پیامبر فرمود: به درستی که نماز، مانند نهر جاری بر در منازل شماست که هر کس نماز بخواند گناهانی که مابین نمازها انجام داده، پوشیده می‏شود».(4)

2 . مناجات: از دیگر راههای نزدیک شدن و رسیدن به خدا، مناجات (نیایش) و به عبارتی دیگر، دعا کردن و گفتگو با اوست. دعا، کلید عطا و وسیله قُرب به خدا و اصل عبادت و مایه حیات روح و در واقع، روح زندگی است. دعا، یاد دوست در دلْ‏راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن گرفتن و در سکوت با او نجوا گفتن و شیرین‏زبانی کردن است. دلِ بی‏دعا بها ندارد و دل بی‏بها را پرتوی نیست. خداوند، خود می‏فرماید: «بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار من شما را چه وزن نهد و به شمار آورد؟!».(5)

امام صادق(ع) فرمود: «به دعا تمسّک جویید که با هیچ چیز همانند دعا به خداوند نزدیک نمی‏شوید».(6)

دعا و مناجات می‏تواند در هر جا و هر زمان و به هر زبانی باشد. حتما نباید انسان با خداوند به زبان عربی صحبت کند؛ به هر زبانی که با خداوند به مناجات بپردازیم خداوند، گوش می‏دهد. البته ادعیه و مناجاتهایی که از معصومان(ع) به ما رسیده، به زبان عربی است، مانند: دعای کمیل، دعای توسل و... و مناسب است ما هم به همان زبان، آنها را بخوانیم ؛ اما اگر خواستیم با خدایمان خودمانی صحبت کنیم و به زبان عربی هم نتوانستیم حرفهای دلمان را با خدا بگوییم، با همان زبان مادری‏ای که داریم (فارسی باشد یا ترکی یا...) می‏توانیم با خداوند صحبت کنیم.

دعا را هم می‏توان به صورت گروهی خواند مانند مراسم دعای کمیل، دعای ندبه و... و هم به صورت فردی، که در گوشه‏ای خلوت بنشینیم و با خدا به راز و نیاز بپردازیم.

شواهد پزشکی هم بر این مطلب دلالت دارند که مناجات و نیایش با خداوند، در رفع افسردگی مهثر است، به تحکیم روابط خانوادگی می‏انجامد، از جرایم و اشتباهات زیادی پیشگیری می‏کند و... و حتّی وقتی برای بیماران قلبی بعد از اینکه عمل جراحی روی آنها انجام شده، نوار قرآن گذاشته‏اند، شنیدن صوت قرآن در روند بهبود آنها تأثیر بسزایی داشته است. همچنین بررسی شده که افراد دیندار از جهت بهداشت روانی نسبت به افراد بی‏دین از سلامت بهتری برخوردارند.(7)

همه اینها حاکی از این است که یاد خدا انسان را دگرگون می‏کند و آتش عشق الهی را در دل انسان با ایمان، شعله‏ور می‏سازد و در برابر حق، تسلیم می‏گرداند و خضوع کامل و اطاعتِ محض از خداوند در تمامی اعضای بدن او متبلور می‏گردد.

چنین فردی که رضایتش در گرو رضایت خداوند است، هیچ‏گاه در برابر مشکلات و گرفتاریها ناامید نمی‏شود و خود را پریشان نمی‏کند. لذا همیشه آرامش خاطر دارد و در نتیجه، احساس خوشبختی می‏کند.

 


1 . سرور من! تو مولایی و من بنده، و آیا بنده را جز آنکه مولایش او را ببخشد، راهی هست؟! (مفاتیح الجنان، مناجات امیرالمهمنین).

2 . نهج‏البلاغه، نامه 31 .

3 . سوره عنکبوت، آیه 45 .

4 . وسائل الشیعة، ج 4، ص 12 ؛ التهذیب، ج 2، ص 237 .

5 . برداشتی از: رساله نورٌ علی نور، [آیة‏اللّه‏] حسن حسن‏زاده آملی، ص 10 .

6 . عدة الداعی، ص 123 .

7 . برای اطلاع بیشتر از جزئیات هر یک از پژوهشها، به تحقیقات میدانی منتشر شده در کتاب اولین همایش بین‏المللی نقش دین در بهداشت روان (چکیده مقالات) و نیز مقاله «حدیث و پژوهشهای روان‏شناختی» (فصلنامه علوم حدیث، ش 24، ص 223 ـ 240) مراجعه شود. (حدیث زندگی)

 




موضوع مطلب :

چهارشنبه 87 مهر 24 :: 4:47 عصر

امکانات جانبی




جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

چت روم فارسی

ابزار پرش به بالا

پیوندها
لوگو
مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.”
اما باید اینگونه باشد، ” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ”
هیچکس کامل نیست********دنیا هم به آدمهای خوش بین نیاز دارد هم به آدمهای بد بین چون افراد خوش بین هواپیما میسازند،افراد بدبین چتر نجات!
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 7
  • بازدید دیروز: 31
  • کل بازدیدها: 348022

جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ